محرومیت هیجانی موجب اختلال در خودآگاهی و درک هیجان های خود با دیگران میشود.
محرومیت هیجانی ( Emotional Deprivation ) ابتدا به عنوان یک مسئله در یتیم خانه های رومانیایی در سال ۱۹۵۲ توسط دکتر رن اسپیتز ( Dr. Rene Spitz ) شناسایی شد. ویدئوی تکان دهندهای که او از داخل یتیم خانهها تهیه کرده بود، اوج آثار ویران کننده محرومیت هیجانی را بر نوزادان نشان میداد و از آن زمان تا کنون تحقیقات و مطالعات زیاد و متنوعی از آثار منفی محرومیت هیجانی بر مغز نوزادان و کودکان انجام شده است. این مطالعات نشان دهندۀ کاهش حجم مغز، تغییرات در قشر پیشانی (Prefrontal Cortex ) و بی نظمی بالای کورتیزول (هورمون استرس) در مغز بوده است.
نویسنده: محمود امیری نیا، مؤلف و مدرس هوش هیجانی
در سال ۱۹۹۹، مطالعات گونار (Megan Gunnar) بر روی کودکان نیز نشان داد که محرومیت هیجانی آثار مخربی بر روی انعطافپذیری شناختی ( Cognitive flexibility ) ، کنترل در بازداری شناختی، و حافظه کارا (Working Memory ) داشته است. افرادی که دچار محرومیت هیجانی بودهاند، در درک و فهمیدن حالتهای روانی دیگران و تنظیم هیجانهای خود با دیگران دچار اختلال هستند. همچنین این افراد میزان اضطراب بالایی را تجربه میکنند.
بسیاری از مردم ، حتی متخصصان بهداشت روانی، فکر نمی کنند که محرومیت هیجانی از نادیده گرفته شدن و غفلت هیجانی (Emotional Neglect) متفاوت باشد. اگرچه این مسئله قابل درک است، چون افراد در هر دو آنها، تجربه کودکی بسیار مشابهی دارند. با اینحال، مسیرهای شناخت و بهبود در آن دو متفاوت است. در واقع (Childhood Emotional Neglect) یا CEN که از آن به عنوان نادیده گرفته شدن هیجانی یا غفلت هیجانی یاد می شود، زمانی در افراد شکل میگیرد که مراقبین اصلی کودک (معمولاً پدر و مادر) به اندازۀ کافی به نیازهای عاطفی و هیجانی کودک، پاسخ نمیدهند و این مسئله میتواند برای تمامی کودکان جهان و در خانوادههای معمولی هم اتفاق بیفتد. خانوادههایی که تمامی نیازهای مادی کودک را فراهم میکنند اما تماس فیزیکی و توجه عاطفی و هیجانی متناسب و به موقع را نسبت به کودک ندارند یا دچار سهلانگاری در این زمینه میشوند.
افرادی که دچار غفلت هیجانی یا نادیده گرفته شدن هیجانی شدهاند، احساس میکنند که ارتباط آنها با دیگران قطع شده است. آنها احساس پوچی و استقلال افراطی میکنند. خودآگاهی هیجانی پایین ، کمبود محبت ، سرزنش و عصبانیت بیش از حد، حساسیت زیاد نسبت به خود دارند و احساس شرمندگی بسیار بالایی را تجربه میکنند.
از طرف دیگر محرومیت هیجانی دوران کودکی (Childhood Emotional Deprivation) یا CED زمانی اتفاق میافتد که فقدان شدید توجه هیجانی/ پاسخ عاطفی به کودک در دوران نوزادی و کودکی بوده باشد. شرایطی که به دلیل تنها ماندن کودک در اثر مرگ والدین، جدایی آنها، شرایط نابسمان و بینظمی در خانواده شکل یافته باشد که در این خصوص شواهد کافی در یتیمخانهها یا خانوادههایی که تماس فیزیکی و عاطفی بسیار پایین با نوازد وجود داشته است، دیده میشود و البته در شرایطی که کودک با تروما و آزارهای جنسی نیز مواجه شده باشد، چنین مسئلهای دیده میشود.
بنابراین هم در محرومیت هیجانی و هم در غفلت و نادیده گرفته شدن هیجانی، ما شاهد کمبود توجه و پاسخ عاطفی درخور و مناسب به ویژه از ناحیه مادر (به طور سنتی) هستیم. در واقع محرومیت هیجانی زمانی که در کودک در مراحل آغازین رشدی هست، شکل میگیرد به شیوهای که شرایط نقش برجستهای داشته است. در صورتی که در نادیده گرفته شدن هیجانی، نحوه سلوک و رفتار و توجه والدین و مراقبین صرف نظر از شرایط اثر گذار بوده است. در عین حال، غفلت و نادیده گرفته شدن هیجانی، نسخهای ضعیف تر از محرومیت هیجانی است.
گونار مشخص کرده است که افرادی که دچار محرومیت هیجانی و نیز غفلت هیجانی هستند، هر دو در تنظیم هیجانهای خود و آگاهی نسبت به هیجانهای خود و دیگران دچار اختلال هستند. خوشبختانه می توان با افزایش هوش هیجانی (Emotional Intelligence) شرایطی را فراهم کرد که آنها، بتوانند به این مشکل و مسئله غلبه نمایند. اگرچه نیاز است که افراد، شرایط گذشته خود را بپذیرند و تصمیم بگیرند که به صدای درونی خود گوش کنند ، به خواستههای خود توجه نمایند و به جای آنکه دیگران را مقصر وضعیت خود بدانند، به استقبال پذیرش توجه و عواطف دیگران بروند.
کانال تلگرام هوش هیجانی ۳۶۰ درجه: لینک ما در کانال تلگرام: telegram.me/EQLearning2
منابع:
- Baars, Conrad W. & Anna A. Terruwe.Healing the Unaffirmed: Recognizing Emotional Deprivation Disorder. Rev. ed. Suzanne M. Baars and Bonnie N. Shayne (eds.) Staten Island, NY: ST PAULS/Alba House, 2002.
- Emotional Neglect and Emotional eprivation are Not the Same by by Dr. Jonice, November 2, 2017